سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هان! بدانید دانشی که در آن اندیشیدن نباشد، خیری ندارد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :476
بازدید دیروز :9
کل بازدید :152368
تعداد کل یاداشته ها : 275
103/9/9
4:23 ع
مشخصات مدیروبلاگ
 
کودکی تنها[1]
سلام دانشجوی ارشد هوش مصنوعی هستم و از داستانهایی که عمق و محتوا دارن خیلی خوشم میاد سعی میکنم اونا رو اینجا هم بزارم تا همه ببینن و از خوندنشون لذت ببرن روزگاری پر از یاسهای سپید داشته باشید

خبر مایه

می تونم به همسر شما نگاه کنم و لذت ببرم ؟
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
« ببخشید آقا! من میتونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم ولذت ببرم ؟ »
مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود ، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت ، یقه ی جوان را گرفت و عصبانی ، طورری که رگ گردنش بیرون زده بود ، او را به دیوار کوفت و فریاد زد : « مرتیکه عوضی ، مگه خودت ناموس نداری... خجالت نمی کشی؟»
جوان اما ؛ خیلی آرام ، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و واکنش نشان دهد، همانطور مؤدبانه و متین ادامه داد: « خیلی عذر میخوام، فکر نمیکردم این همه عصبی و غیرتی بشین ، دیدم به خاطر وضع ظاهر خانومتون دارن بدون اجازه نگاه میکنن و لذت می برن ، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم...
حالا هم یقمو ول کنین ، از خیرش گذشتم !»
مرد خشکش زد... همانطور که یقه ی جوان را گرفته بود ،
آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد .....


93/4/14::: 9:47 ص
نظر()